
اثری از پریسا هادی پور ( گیلدا) از شاعران انتشارات حوزه مشق
پرنده بود ولی آسمان؛نداشت دلم چه حیف؛همنفسِ مهربان؛نداشت دلم گرفته میشد اگر؛با کسی نمیجنگید که انتظار،از این و از آن؛نداشت دلم به قدرِوسعتِ بی سر پناهی اش هر شب فشرده شد به خودش،سایبان؛نداشت دلم تمام عشق جهان را درون خود جا کرد برای دلبری اما،زبان؛نداشت دلم دلم...دلم...و دلم...با تمام تنهایی ش شبیه تر به خودش،در جهان؛نداشت دلم نه اینکه خواسته باشم،خلاصه اش بکنم برای فلسفه بافی؛زمان نداشت دلم... #پریسا_هادی_پور(گیلدا) از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت میکند. ما به جای ساختن کتابهای سطحی،...

اثری از مریم « زینب » مرادی سرچقایی از شاعران انتشارات حوزه مشق
گریز کن از من گریز کن از من از میان خطوط ذهنم خطوط ناموازی که از هم می گذرند بر هم سوارند و مدام کش می آیند مواح و در هم پیچیده و تو خود را گم می کنی میان اضلاع متقاطع گریز کن از من از این برمودایی که در ذهن آشفته ام از تو ساخته ام . مریم « زینب » مرادی سرچقایی از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت میکند. ما به جای ساختن کتابهای سطحی، به خلق...

اثری از شهلا نیکخواه از شاعران انتشارات حوزه مشق
چشمت که به آسِمان گره خورد بیا وفتی ز گذشته ها تو را برد بیا ازجنسِ گل و کبوتر و بارانم هرگاه کلاغِ باورت مُرد بیا (شهلا نیکخواه) از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت میکند. ما به جای ساختن کتابهای سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار میکنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی باشد، گوش جان میسپاریم؛و با قدرت به مسیرمان ادامه میدهیم. خدمات ما شامل چاپ کتابهای شعر، داستان، رمان،...

گفتگو با نسرین ایرانشاهی از نویسندگان و پژوهشگران انتشارات حوزه مشق
گفتگو با نسرین ایرانشاهی از نویسندگان و پژوهشگران انتشارات حوزه مشق خودتان را برای مخاطبان مجموعه بزرگ حوزه مشق معرفی کنید بنام خدا . سلام وعرض ادب واحترام . من نسرین ایرانشاهی هستم .متولد ملایر وساکن کرج. دارای کارشناسی تربیت مبلغ قرآن کریم و کارشناسی ارشد علوم قرآن وحدیث . از دانشگاه آزاد کرج با رتبه عالی فارغ التحصیل شدم . معاون فرهنگی کانون حضرت رقیه سلام الله علیها هستم . جهادگر وفعال فرهنگی . شدیدا به موضوعات انسان شناسی ،اخلاقی و روانشناسی علاقه دارم ومطالعات بسیاری دراین زمینه داشته ام . لطفاً درباره تخصص و حوزه پژوهشی خود توضیح...

اثری از زهرا امانی بیلوردی از شاعران انتشارات حوزه مشق
خیره به چشم خود شدم آیینه را قدم زدم آن من که در آیینه بود آن من نبود؛ هرگز نبود! گشتم به گرد خویشتن پیدا کنم گمگشته را خیره شدم در چشم خود آیینه را طی کرده ام! آن کس که در آیینه بود شبیه من هرگز نبود چشمان او غم دیده بود بغض در گلوش پوسیده بود! موهای او موجی نداشت لب های او سرخی نداشت خیره شدم در چشم او من میشناختم او را! آن کس که در آیینه بود آن در منِ دیوانه بود ناگه شکست آیینه ام صد تکه شد نقشینه ام! آیینه را قدم زدم...

اثری از سیما حدادیان نائینی از شاعران انتشارات حوزه مشق
نشانیات را از از بهار گرفتم مرا به زمستان سپرد #سیما_حدادیان_نائینی #کاریمینیاتور #فرائیسم در قهوه تلخ چشمانت باران را دیدم که در بغضی نهفته در گلو به انتظار نشسته در فردایی که هرگز نیامد #سیما_حدادیان_نائینی #مینیمال_تغزلی #فرائیسم به قهوه چشمانت که نگریستم فنجانی از آن نوشیدم که طعم گلهای بابونه میداد #سیما_حدادیان_نائینی #مینیمال_تغزلی #فرائیسم از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت میکند. ما به جای ساختن کتابهای سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار میکنیم....

اثری از سیما حدادیان نائینی از شاعران انتشارات حوزه مشق
واژه واژه شعر من با تو بهاری می شود این دل تنگم از غم ها فراری می شود هر کلام از شعر من با تو سخن دارد عزیز هر کلام وواژه ام ، بی تو غباری می شود روز وشب فرقی ندارد بی تو ای ماه شبم بی حضورت، دل دچار بیقراری می شود تا نسیم واژه هایت می وزد بر دشت دل نا گهان حال وهوای من بهاری می شود خاطرات وُ لحظه های با تو بودن، این زمان بر دل وقلبم ، مثل آواز قناری می شود لابلای خاطرات با تو بودن بی هوا چشمه ی عشقت عزیزم...

اثری از طاهره ترسلی از نویسندگان انتشارات حوزه مشق
( قدر آدم های زندگیمان را بدانیم ) ازپنجره.ی اتاقم به بیرون نگاه کردم برف ها زیادتر و زیادتر میشدند انگار برف ها، من را صدا می زدند به حیاط خانه رفتم من یک گوله برف بر داشتم آن را به روی برف ها چسباندم باز بک گوله ی دیگر و باز یک گوله ی دیگر ! آدم برفی به من سلام کرد سرم را ، بالا آوردم یک آدم برفی بود به من لبخند می زد و با چشمانش به من می گفت : قدر من را بدان من هم مثل آدم های دورو برت خیلی زود آب می شوم و...