اثری از معصومه عسگری (نازنین) از نویسندگان انتشارات حوزه مشق
بنام خدایی که دراین نزدیکی است.
داستانک:
‹بلوطی که مزه هویج بده
دریک دشت سرسبز وبزرگ خرگوش شکمویی بادوستانش کنارهم باخوشی و خرمی زندگی میکردند.
اما! گاهی اتفاقاتی میفتاد که اوضاع را کمی بهم ریخته میکرد .
یک روز صبح خرگوش شکمو ازخواب بیدار شدوبه سراغ مزرعه هویج هایش رفت.
اما وقتی رسید دلش یک غذای متفاوت با مزه هویج خواست.
بنابراین باخود فکرکرد به سراغ درخت بلوط همسایه اش سنجاب برود.
اوباخودش گفت؛ اگر بلوطهای سنجاب بی مزه بود که هر روز سنجاب
بلوط ها را قایم نمیکرد .
خرگوش دوید ودوید تا رسید به پای درخت بلوط وقتی دید سنجاب انجا نیست باخود گفت؛ جانمی جان !
هنوز سنجاب بیدار نشده تا اوبیاید دلی از عزا در می اورم.
از درخت بلوط بالا رفت و شروع کرد به چیدن بلوطها ولی هرکدام را گاز میزدو امتحان میکرد .بنظرش بد مزه می امد و پای درخت می انداخت.
یکدفعه. سنجاب از خواب ناز بیدار شد و کش و قوسی به بدنش داد.
وازلانه بیرون امد وبا دیدن اوضاع و بلوط های گاززده تعجب کرد.
و دانه دانه بلوط ها را برداشت و بررسیشان کرد با خودش گفت کار کی میتواند باشد. ناگهان بلوط گاز زدهای از بالا روی سرش افتاد. سنجاب وقتی سرش را بلند کرد خرگوش شکمو را دید درحال چیدن بلوط هاست.
خشمگین شد خودش را به خرگوش رساند به او گفت: داری چیکار میکنی؟ تمام اذوقه ی یکساله من و خانواده ام را چیدی و اسراف کردی
خرگوش گفت: من کاری با اذوقهی تو وخانواده ات ندارم .
من که اسراف نکرده ام فقط دنبال بلوطی هستم که مزه ی هویج بدهد.
سنجاب گفت ؛چه حرفا مگر بلوط مزه هویج میدهد که بلوطهای نازنین من مزه ی هویج های تورا بدهند.
سنجاب و خرگوش با هم سر بلوط های چیده شده دعوا کردند صدای بحث ان دو را پرستویی که دران حوالی پرواز میکرد. شنید وبه سنجاب و خرگوش پیشنهاد داد که پیش جغد دانا بروند. تا او چاره ای بیندیشد. سنجاب وخرگوش هردو قبول کردند و پیش جغد دانا رفتند. وقتی قضیه را برای جغد دانا تعریف کردند جغد با شنیدن حرفهای خرگوش سری تکان داد و به خرگوش گفت: کارتو اشتباه بود و مقصر هستی وبرایش توضیح داد هر میوه و غذایی مزه خاص خودش را دارد. نباید بدون اجازه بلوط های سنجاب را میچیدی.
خرگوش پی به اشتباهش برد واز سنجاب عذر خواهی کرد وبهش قول داد در جمع اوری بلوطها ی امسال به او کمک کند و سنجاب را دعوت کرد یک روز مهمان مزرعه هویج او باشد. سنجاب پیشنهاد خرگوش را پذیرفت سپس هردو به سراغ بلوط هایی که پای درخت ریخته شده بود رفتند تا انها را برای زمستان سرد جمع اوری و انبار کنند .
نویسنده: معصومه عسگری( نازنین )
۱۰ساله از تهران
از قلم تا جاودانگی… با شما!
انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت میکند. ما به جای ساختن کتابهای سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار میکنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی باشد، گوش جان میسپاریم؛و با قدرت به مسیرمان ادامه میدهیم.
خدمات ما شامل چاپ کتابهای شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایاننامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید:
09191570936
09393353009
انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی.
عالی بود عزیزدلم
خیلی توانمند و با استعدادی در این زمینه ❤️❤️