اثری از علیرضا فرزانه از شاعران انتشارات حوزه مشق
فکر که میکنم چشمانت مجالم نمی دهند از فکر بیرون میروم شعر نصفه نیمه ام از مغزم می پرد و قلم بی دلیل تمام میشود و دفتر خود را در مشتم مچاله، زباله می کند. از فکرم بیرون رفته ام اما چشمانت در مغزم رژه میرود و اعصابم سیگار میکشد؛ دود از چشمم بلند میشود! هر جای خانه را که راه می روم" [تو توطئه کرده ای!و من خلع سلاحم،...! باید حضور تو را در خشت خشتِ خانه زندگی کنم...! چشمانم را که ورق میزنم در دفتر، برگ کرده ای: باید ریشه ء لعنتی ات را از درخت این دفتر...