اثری از بهاره نوروزی سده از شاعران انتشارات حوزه مشق
بادها فقط رسالت داشتند
به گرده افشانی گلها دامن بزنند
و آبروی ریخته شده درختها را جارو
اما همیشه
بیپناهی کاغذهای مچاله شده را
رفتگرهایی میفهمند
که با صدای بلند ترانهای از هایده میخوانند
و سلام میکنند
به کودکانی که با پاهای برهنه، کوچهها را میدوند
میدوند
میدوند
و هیچ کجای زندگیشان
اندوه برهنگی امروزشان را از یاد نمیبرد
سلام
ای خیابانهایی که اختهگیتان را
از کلاغها جار زدهاند
ای بوقهای یکسره و پشت سر هم
ای چراغهای قرمز
که سلانه سلانه کودکان فال به دست را هدایت میکنید
ای خانههایی که زنان حبس شده را در آغوش گرفتهاید
من ترانهی دشتهای پر گل را از یاد بردهام
و پیادهروهای این شهر را از رو
و نشستهام روبروی کلماتی
که دیوانهوار بالای سرم میچرخند
میچرخند
و آتشفشانی از دردهای خسته روی دستهایم میپاشد
و من چقدر دستهایم را دوست دارم
دستهایم که همیشه همراه من بودهاند
در کابوسهای تنهاییام
در خفتهای گره شدهی قالی
روی قلب این کاغذها
مرا در آغوش گرفتهاند
و اندوه چشمهایم را نوازش کرده
من از بیپناهی گنجشکها
از درد، که لابه لای موهایم میپیچد
از سکوت بیدلیل این پنجره
برای عروسکهایم لالایی خواندهام
سکوت پنجرهای سیاه
با پردههایی سفید
پنجره که باز میشود
بسته میشود
و ارواح خبیثه شبیه به خانههای متروکه
هوهو کنان از کنارم رد
سرم را برمیگردانم
مزرعهای از مترسکها
کودکانشان را در آغوش گرفتهاند
و پستان در دهانشان
میخندند
پنجره باز میشود
دخترانی نابالغ روبرویم باکرگیشان را میشویند
و اندوه سطلهای زباله
از مثله شدنها را به رخ میکشند
پنجره را میبندم
چشمهایم را
امروز شنبه
شهریور هزار و چهارصد و درد
هزار و چهارصد و…
من مادری پشت رها
دختری که فرفری موهایش به لاغری اندامش میچربد
قسم به فرفری موهایش
به ردیف دندانهای سفیدش
من
با شادی بیرنگی به دنیا آمدم
و اندوه زنی
پشت پستانهای رگ کردهاش
مرا گریاند
آن روز
تشنج هیچ خیابانی به آزادی ختم نشد…
✍ بهاره نوروزی سده
خدمات ما شامل چاپ کتابهای شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایاننامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید:
09191570936
09393353009
https://hozeyemashgh.ir
انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی