به نام ایزد منان

توی خیابان دست ، در دست مادرم به چادر فروشی رسیدیم چقدر چادرهایشان قشنگ بود مادرم به من گفت:« دختر عزیزم کدوم طرح رو، وکدوم طرح رو از نظرت قشنگه؟ نگاهی به مادرم گفتم:« مادرجان همشون قشنگن ولی من موندم کدوم رو انتخاب کنم تاچشمم به چادر بالایی ویترین مغازه افتاد صورتی وگل گلی بود. باعجله سمت مادرم رفتم گفتم:« مامان ببین چه طرح ، و رنگ قشنگی داره میشه این چادر رو برام بخری؟ مادرم سبد سبزی که خریده بود رو گذاشت روی زمین همینطور که می خواست قواره ی چادر رو باز کنه آقای مغازه دار به مادرم گفت:« این چادر خیلی قشنگه شما ودختر گلتون عجب سلیقه ای دارید. چادر رو خریدیم از مغازه بیرون اومدیم وبه طرف خانه حرکت کردیم. مادرم گفت:« دختر عزیزم الان پارچه ی نمازت رو برات درست میکنم که بتونی باهاش نماز بخونی خیلی خوشحال شدم از بس که خوشحال شده بودم درپوست خود نمی گنجیدم. درست من ۹ سالم بود تازه می خواستم به سن تکلیف برسم . وقتی صدای اذان ظهر به گوش رسید من، و مادرم وضو گرفتیم و به سمت مسجد حرکت کردیم. نمازمان رو خوندیم وبا خدای خویش راز و نیاز کردیم . یه سوالی ذهن من رو مختل کرده بود به مادرم گفتم:« مادر عزیزم یه سوال داشتم میگم این مسجد هم مثل محراب حضرت علی (ع) است مادرم نگاهی به من کردو خندید و گفت:« بله دخترم اینجا هم مثل محراب حضرت علی است. مامان میگم من دوست دارم بروم نجف اشرف پیش امام علی زیارت کنم میشه ماهم به حرم بیرویم کلاس سوم بودم نشد بزرگ ترهم شدم نشد بروم نجف اشرف ، و کربلا میشه ماهم برویم امام علی ، وام حسین ، وابوالفضل العباس رو زیارت کنیم ؟ ما از قافله جا ماندیم همه رفتند مادر تنها مانرفتیم میشه آقا تذکره ی مارو بنویسه ؟ مادرم به من گفت:« دختر گلم گریه نکن ماهم قسمتمان می شود حضرت علی و امام حسین، و ابوالفضل العباس به ماهم نظری کند . اللهم عجل لولیک فرج 🤲🤲🤲

نویسنده :« مهسا منصور زاده

خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید:

09191570936
09393353009
https://hozeyemashgh.ir

انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی