پایتخت شعر ایران

من نمازم را به سوی تو اقامه میکنم #شعله خسروی بابادی تازه شد بانگ اذانی که از آن گلدسته است باز در غفلت نماز جمعه ام بشکسته است ( شعله) ( شعله) آتشی در قلب من روشن شده است سجده سجده رو به قبله خاطرم پیوسته است من نمازم را به سوی تو اقامه می کنم خاطرم جز تو ز غیر و آشنا بگسسته است باز خاتون غزل دارد عذابم می دهد داغ شعری روی پیشانی ی من بنشسته است ای که در هر جمعه ای چشم انتظاریم ما تورا در جنون عاشقی آن ( شعله) ی وارسته است شاعری...

تو نیاز به تبلیغ نداری دیریست منتخب شدی که در قلبم رأی بیاوری باور کن این عشق عشق می‌شود اگر تو از اصول بگذری و مرا اصلاح کنی   #فاطیما _شاهد         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در بالاترین کیفیت ...

تو چه می‌دانی! از آرزوهای کودک فال‌فروشی که حتی نمی‌داند کلمه‌ی زندگی چطور نوشته می‌شود اما؛ فال زندگی امثال من و تو را می‌فروشد. تو چه می‌دانی از وزش ظلمتی که در انتهای شب بیخ گلوی ناامیدی را می‌گیرد و در غیابِ نور او را تا لب پرتگاه می‌برد. تو چه می‌دانی از هراس کودکانی که وطنشان شده طعمه‌ی مشتی انسانِ رذل و بی‌وجدان که حتی نمی‌شود واژه‌ی انسان را به آنها نسبت داد، همان‌ حیوان‌هایی که جان آدمیان کوچک‌ترین ارزشی برایشان ندارد. تو چه می‌دانی از غربتی که به سرگردانی ختم می‌شود، از اوضاع اقتصادی که نه تنها زندگی،...

من اگر بی تو، از این عشق، شدم دلمرده، به هوای تو و این عشق، گذر خواهم کرد... یا چو رودی که به دریا شدنش اندیشید، در مسیرم، ز تَبِ سنگ، حذر خواهم کرد... من اگر پرده ی اُلفَت بِدَرَم بعد از تو، روز و شب، بر کفَنِ خویش، نظر خواهم کرد... گرچه راهِ بین مان، سخت، بلند است ولی؛ در فراموشیِ چشمِ تو، قَصَر خواهم کرد... به لبم می رسد از عشقِ تو، جانم... اما، چون رفیقم بشود «صبر»، ظَفَر خواهم کرد...🤍 #سمیه_شکیبا(باران)         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب:...

و من یک‌زنم! چوبی بود! یه‌آدمک چوبی بی‌قاعده. انگار جای دهن و گوشش جابه‌جا شده‌بود. چشم‌هاش هم زیادی درشت بود. جا خوش کرده‌بود تو قفسه‌ی کتابام! چوب رو دوست دارم. دوست داشتم. بوی چوب رو دوست داشتم. همیشه وقتی می‌رفتم عطرفروشی، همون عطر چوب همیشگی رو می‌گرفتم. بعد که از مغازه بیرون میومدم، با خودم فکر می‌کردم که چندنفر از این آدما، عطر چوب رو دوست دارن؟ تلویزیون داشت می‌گفت، طلاق عاطفی! مامان از حیاط داد زد که این دیگه چه کوفتیه؟! _ یعنی بهم حسی ندارن، فقط تو یه‌خونه زندگی می‌کنن! _ خب مثه آدم طلاق بگیرن چرا خودشونو...

باید شبی غرقت کنم در موج گیسوهام در جِنگ و جِنگ ساز زیبای النگوهام تصویر من در چشم اقیانوست افتاده غرقت شدم با قایق و پارو و جاشوهام دلتنگم و می خواستم خلقت کنم با ذوق افتاده ام با رنگ بر جان قلم موهام رفتن به اوج قله های عاشقی سخت است طاقت بیار ای دست ای پا آی زانوهام هرگز نشد دستم به دستت آشنا حالا درویشی ام آشفته با هی های و هوهو هام حالا زمان آن شده فتحت کنم این بار با انحنای وحشی شمشیر ابروهام سارا فروزش     ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه...