پایتخت شعر ایران

ای کاش عاشقی را بلد بودم، فریاد می‌زدم دوستت دارم. کاش می‌فهمیدم عاشقت هستم، احساسم را درک می‌کردم... می‌دانی من در کلاس عشق همان شاگرد درس نخوانی بودم که همیشه صفر می‌‌گرفت. کسی نبود بگوید درس عشق را بخوان، عاشقی را یاد بگیر! چه می‌دانستم دوستم داری... هزار بار گفتی حرف‌هایم را از چشم‌هایم بخوان اما من معنی نگاهت را نمی‌‌دانستم؛ چشم خوانی بلد نبودم. فریاد زدی "دوستم داری" اما معنی ابراز علاقه را نمی‌فهمیدم. باور کن دور شدن‌هایم از قصد نبود، ماندن را بلد نبودم! حتی گاهی اوقات بی‌تاب نگاهت می‌شدم اما معنی احساسم را نمی‌دانستم... گمان می‌کردم عشق...

تمام واژه ها در وصف تو عاجز چه زیبایی تو کوه و آسمان و دشت تو زیباتر دریایی ندارد مثل تو هستی کم اورده قمر حتی نوشته خالقت شعری تو شاه بیت غزل هایی تو دزدی کرده ای از من تو غارت کرده ای دل را به سمت چپ اناری سرخ تو تا اخر همان جایی من ارامم در آغوشت چونان طفلی به گهواره تو جاری گشته ای در من تو سبزی مثل صحرایی تو دستم را به دستت گیر و گو عاشق تر از ما نیست چه گویم اخر شعرم ندانم بس که زیبایی آیدا فخری      ...

نوشته؛ زهرا رمضان‌نژادجلالی پرنده های باران فرشته های زلال از آسمان فرود آمدند و نوک هایشان بر سقف شیروانی ضرب گرفت تنها یکی از آنها به نبض باران نغمه ، سر داد باید به دیدنت می آمدم چتر در کنار آینه آویز بود و بارانیِ تو شانه را برداشتم و شانه به شانه ات ایستادم موهای بلندت بر صورتم جاری بود و نفس هایت بر گردنم لبخندت در آیینه باریدن گرفت دستم را  در بازوی بارانی ات گره زدم من و بارانی ات هر دو زیر یک چتر در جنگل مه آلود آینه گم شدیم و تو همچنان بر سقف...

شوق دارم.شوق دیدارش را.قلب من تند می زند ومی تپد.انگار می خواهد ازوجودم بیرون بزند.لرزش دستهایم می کشد من را.آبرویم رانبری دل.من اورا پنهان می خواهم. همه ضربان قلبم برای توست.                 ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه...

چقدر به انتظار میگذرد این روزها... مگر آینده چه خبر است که این گونه به سوگ گذشته نشسته ام و به انتظار آینده تمام قد ایستاده ام چقدر در پی جبران گذشته صبر کنم حل شود میترسم درین گذر روزهای عمر لابلای سختی ها حل شوم و از من چیزی نماند اگر آینده آنگونه که انتظارش را میکشم نباشد چه؟ اگر بیهوده این روزها را خراب کرده باشم چه؟ چه تضمینی برای آینده ی ناپیدایم وجود دارد مگر امروز از دیروزم قشنگ تر بوده که فرداهایم زیباتر از دیروزهایم باشد؟ از گذشته و افکار پلیدش رها نگشته ام این تشویش...

در باورمان بهار کاشتیم یک گل باز نشد خیال شیرین بافتیم  باب دلی باز نشد چشم دید و شنید گوش و لب خموش مهر دادیم ومحبتی از کس ابراز  نشد به تن خسته ما زدن هزار زخم ناسور دشمن چون دوست پرحرص و آز نشد زخم تن  به دست خویش دوا کردیم ما را به  نوشداروی  غیر ،نیاز  نشد قدمها در ره ثبات و مراد  برداشتیم پلها را خراب کردن و راهی باز نشد در هیچ آرمانی ما را نا امیدی نیست دو بال پرواز بس اگر جاده ای باز نشد   شمسی چاوشانی         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین...