قلم شما

اثری از بانوی هنرمند فریده چابک _انتشارات حوزه مشق

پیتزا:

صبح که از رختخواب بلند شدم بوی خوبی به مشامم رسید. به آشپزخانه که رفتم، دیدم مادرم یک پیتزای بزرگ را درون فر گذاشته تا بپزد. این بوی خوش برای پیتزا بود. مادر گفت:
«صبح به‌خیر پسرم. امروز ناهار خوشمزه داریم.»
از خوشحالی به بالا پریدم و سریع رفتم، دست و رویم را شستم و بعد آمدم تا صبحانه‌ی مفصلی که مادرم روی میز چیده بود را بخورم. واای چه‌خبر بود! انواع مربا، پنیر، خامه، شیر، آب پرتقال، عدسی، کره‌ی بادام زمینی و نان تست. یک کمی که خوردم سیر شدم.
مادر گفت:
«حالا برو اتاقت تا با اسباب‌بازی‌هات بازی کنی.»
سریع به سمت اتاقم رفتم. آدم‌آهنی و ماشین بزرگ برقی‌ام را روشن کردم. بعد روی میز تحریر نشستم و با تبلتم گیم‌بازی کردم. ماشین سیاه من یکی پس‌از دیگری از ماشین‌های دیگر سبقت گرفت و جلو زد. چندباری به کوه و به جدول جاده برخورد کردم ولی بالاخره به مقصد رسیدم و برنده شدم. مادرم اسم مرا هر روز عصر در یک کلاس آموزشی نوشته ولی من اصلا حوصله‌ی این کلاس‌ها را ندارم. آن هم هرروز تابستان. دوست دارم فقط روی کاناپه‌ی کرم و قهوه‌ای رنگ هال‌مان دراز بکشم و پفک و چیپس بخورم. بازی‌های رایانه‌ای انجام بدهم یا کنترل تلویزیون را مدام عوض کنم و با فلش در تلویزیون کارتون و فیلم تماشا کنم. دیگر خسته شدم. قلم‌موها و رنگ روغنم را برداشتم و روی بوم نقاشی یک نقاشی منظره کشیدم، اما خیلی زود حوصله‌ام سر رفت. رفتم روی تختم دراز کشیدم و با خودم فکر می‌کردم که امروز عصر به کلاس آموزشی نروم. و کم‌کم خوابم برد./
بلند که شدم. چشم‌هایم را مالیدم. خبری از پرده‌های زیبا و تخت و کمد و اسباب‌بازی‌هایم نبود. دنبال تبلتم گشتم اما اثری از آن و میز تحریرم هم نبود. از جا بلند شدم. احساس گرسنگی شدیدی می‌کردم. به سمت آشپزخانه رفتم تا پیتزای مادرم را بخورم. دیوارهای هال کوچک شده‌بود. از مبل‌های کرم و قهوه‌ای و میز و صندلی‌های ناهار‌خوری هم خبری نبود. مادر دستی به کمرش گرفت و گفت:
«بیدارشدی‌ پسرم؟ دست و روت رو بشور. بیا که ناهار برات ماست و خیار و نعناع درست کردم که خیلی دوست داری با تخم مرغ آب‌پز خیلی خوشمزه میشه.»
مادرم سفره را به دستم داد تا بروم روی زمین پهن کنم. بعد مثل همیشه مهربان و خندان کنارمن آمد و دستش را به سرم کشید و من را بوسید و ناهار را درون سفره گذاشت.
ماست و خیار و نعناع و تخم مرغ آب‌پز  مادر خیلی خوشمزه بود. سرسفره دستی به صورت مادرم کشیدم. آه! دست‌هایم صورت گرم او را لمس کرد. خداراشکر که مادرم هنوز واقعی بود.

#فریده_چابک

 

 

 

 

❤️❤️

روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir

چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در بالاترین کیفیت  ویراستاری حرفه ای کتاب   همین الان به کارشناسان حوزه مشق پیام بدهید.   ۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶  ۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹

تصویر نویسنده
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *