اثری از هنرمند فرهیخته محسن مصلی نژاد _انتشارات حوزه مشق
اولین بار که چایی رو شیرین نخوردم وقتی بود که شکر نداشتیم و مامانم از خجالت روش نشد بگه شکر نداریم اولش که خوردم سخت بود اما یکم که گذشت واسم عادی شد بیشتر از چایی کامم ازینکه مادرم خجل شده بود تلخ شد خودمو خیلی مواخذه کردم همش میگفتم کاش نپرسیده بودم شکر کجاس؟ و... بعد ازون قضیه انگار که یکی طعم زندگی رو واسم تلخ کرده باشه ذره ذره همه چی سخت شد کم کم بزرگ شدم و فهمیدم چیزی نپرسم اگه چیزی کم بود دنبال کم بودام نباشم اگه چیزی دلم خواست دلم نخواهدش و دنبال نداشته...