پایتخت شعر ایران

حضرتِ "تو" شانه‌هایت به قدرِ قدرت مسیح بی اندازه صلیب بود برای شکارِ قلبِ بیگناهِ زنی که دام را نمی‌فهمید بی‌شک وطن هم به قدرِ شانه‌های تو وسیع نبود! تنت اعتبارِ انسان دستهایِ حاصلخیزت احتمالِ بهشت و من آن فرشته‌یِ سرگردانِ تبعیدی که در او شیطان را چکیده‌ای گناهِ نانجیبِ پاک: مرا به ابتذالِ شب بِکوچان به استعاره‌ئ خوشبختی به نکاحِ تن و تن به گرما شاید پیامبری که با دیدنت مرتد شده در دینت مومنانه نازل شود میدانی؟ شبانه در قتلِ انتظار لکنتِ تاریکی را دزدیده‌ای تا بهشت در بَستَرت جان بگیرد بی‌شک این‌بار از بیم رانده شدن در...

عشقی از سرزمینی دور   ای دلبری که ناگهان پیش رویم آمدی دلم را با خود بردی، جانم را تسخیر کردی در این شهر ناآشنا، عاشق تو شده‌ام ناگهان با تو بود که پیدا کردم عشق را شهری دیگر، دیاری ناآشنا جایی که ندیده بودم هرگز پیش از این چشمانت را دیدم، شد دلم پُر شگفتی چون ماهی که از آبشار پریده باشد به بالا نگاهت شوریده‌ام کرد، سرمستم نمود با لبخند جادوئیت، به اسارتم بردی عشقت آتشی شد در دلم، سوزان و شعله‌ور سوختم از عشقت، شد جانم به قربانت صبح‌ها که بیدار می‌شوم، فکر تو را می‌کنم ز...

سالهایِ *قحطیِ شقایق* در حسرتِ استشمامِ عطرِ *غریبه * ی ِحقی مدفون زیرِ آوارِ تزویر می بلعم هوای ِ مسمومِ * آسمان پر دود * را رژه میروند مقابلِ چشمانِ متحیرم آدم ها ، با قلب هایی *آهنی* نگاههایی خاکستری بر ذوقِ باورم میزنند * گل فروش * با *لبهایِ بدونِ خندهِ * زیر ِ * چترِ سیاهِ * وعده ی ِ پوشالیِ درِ باغی سبز پشتِ حماقتی کور پنهان کرده * قفس پُر پرنده * را تا به وقت خاموشیِ *شهرِ* پُر * جنب و جوش* تحویلِ جغدِ شومِ شب دهد که از حرارتِ خوش رقصی در بزمِ روباهان...

غم باد،،،، من از صلابت نگاه تو پشت پنجره ی آهنی بارها خیالت را زنجیر کرده ام به آرزوهایم از کهکشان نگاهت هزار آفتاب دیده ام ازلب های بی لبخندت گلبوسه ی عشق چیده ام آسمان باز کرده چتر خاکستریش را بر سر شهرغبار آلود هیچ *جنب و* جوشی در جنبنده ای نیست نفس های شهر* کبود گویی مرده اند همه عصر غریبیست پرنده ها رها نمی کنند قفس را اخر ماجرا مرا می ترساند این شبهای تار را به اعتبار فروغِ چشمان تو سحر میکنم سِیر میکنی در رویاهایم ومن خیال میبافم این بزرگترین خطای من است در نبودنت......

ناز ِ چشمانِ تو با بوسه خریدن دارد عطرِ موهایِ تو مستانه چشیدن دارد نیست ارام و قرارم بی تو نفسم با تو کشیدن دارد دوست دارم که بگیرم دستت وای ، آن لحظه دویدن دارد باز کن گرمی ِ آغوشت را جان ِ من قصد ِ پریدن دارد تا نفس آیدو عمری باقیست دل به تو میلِ رسیدن دارد   زهرا الهی راد     ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره،...

ابریم تو بارانیم کن بی پناهم تو از عشق جاریم کن کویرم خشک و بی خار و خسم تو باغبانیم کن در خود زاندانیم تو از قفس رهایم ده من عاشقی هایم اندک است بیا در خانه ی عشق مهمانیم کن در من زمستان کاشانه دارد بیا و کلبه خرابه م را آبادنیش کن   بتول سرگزی         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه...

خواب و خیال .............. زیر چتر تک درختی فارغ از دنیا و من سایه درآغوش بود وخواب دررویا و من بید مجنون بالهایش را برقص آورده بود باد میزد شانه برمو بوسه برلبها ومن درحریم خلوتش مستانه ازبوی خیال شبدروریحان وسوسن عطر درگلها ومن شادبودند آن سبک بالان پیرامون سر هریکی را تکنوازی بود درمعنا ومن خنده برلب داشت یار و یک سبدگل دربغل نم نمک آمدکنارم آن گل زیبا ومن گفت برخیز جان من دیدی که آخرآمدم حال بنگر چشم وابرو آن قد رعنا ومن دست برگیسو بنه مهمانیم کن بالبت آه ای آرامشم آغوش هرشبها ومن اولبان ناز...

هر شب بی‌تابی را می کشم به شکل پروانه و پیله ی دریده ی عشق آن گاه که کبوتر شد مرغانه ی دیدار و چشم دل روشن به ستاره ی سهیل تو که در آسمان شعرها از صبحِ تلاقی می گفتی انگار ننه سرمای زمستان هم دلش سوخته بود و لحاف تند و تیز دل را کشید بر اندام‌ سرگردانی ها   #س_شاپرک #زینب_ساعدی       ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب ...

دلی دارم که باشد زار و خسته درایوان غمت هر شب نشسته صدای گریه ام ، یا رب بلند است سکوت ِ بغض ِمن ، امشب شکسته ****** دلم دریاچه ای اندوه ودرده نگاهم ، کوچه ای خاموش وسرده ببین ، این لحظه های ، بی تو بودن به شهر کوچکِ قلبم چه کرده   شاعر:سیما حدادیان نائینی       ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق   https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان...