پایتخت شعر ایران

index.png
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند رویا خاندانی_نشر حوزه مشق

یقین دارم که می آیی شبیه مرغکی درشب به روی شانه ام تا صبح غزل از دوش می‌خوانی دل دیوانه ی رویا در اعماق سیاهی ها همیشه روزنی دارد ز فردا های بی تکرار اگر از من بریدی تو به تاوان گناهم بود گناه من همان عشقیست که از روی صداقت بود در این بازار گرگ دره به حراج می رود عشقت مگر با حیله ای باشد نقاب بر چهره ات هرشب من از خود ضربه می خوردم برای باور ساده برای بی کلک بودن در این دنیای بیچاره نترس،تنهاییم امروز به دور از هر غم وکینست قبول کردم نبودت...
قلم شما

آثاری از بانوی هنرمند زهرا یزدانی _نشر حوزه مشق

دل تنگ دلم گرفته ما را هم! می‌گویم: با ما هم!؟ می‌گوید: تا کی تو بار غم بگیری؟ تا کی تو مرا پر کنی‌‌و سر بروم؟ تا کی غروب به غروب از نفست بروم با های و هوی‌ِباد؟ تاکی به عمقِ‌زردیِ چهره ی برگِ پاییزی بروم؟ تا کی از غم نگاه های تب دارت مثال پاییزیِ آه عاشقان شوم ؟ هنوز می‌گفت، نفهمیدم تا کی شد من اما رفته بودم به پیشواز آغوش نماد‌های زمستان     زنجیره دو زنبور به حادثه‌ی گل و تمنای شهد نه عسل نشسته‌ایم روی گلبرگ‌های تردِ یک رزِتنهایی باید یکی ملکه و یکی کارگر...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند زهرا فلاح نژاد _نشر حوزه مشق

آواز روزگار ای صبح زیبای روزگار با طلوع تو آسمان شادمان است زمزمه پرندگان، نغمه ای دلنشین چون سمفونی امید در گوش جان است ای سپیده دم روشن، ای سحر زیبا با فروغ تو شب تیره رو به پایان است دمیده می‌شود در کوی و برزن نسیم خنک صبحگاهی ز پنجره ها سرکشیده می شود بوی نان تازه و چای صبحانه کودکان خندان به مکتب می روند که درس و معرفت برایشان ارمغان است غم و درد فراموش شده، اندوهی نیست که هر روز صبح، آغازی دوباره است زندگی جاری است و امید در دل هاست که فردا روزی بهتر...
قلم شما

آثاری از هنرمند فرهیخته عباس ترابی _نشر حوزه مشق

آن گِل که در این سیر بقا بنا نشد گویا که بگندید واز او رها نشد هنری را که زند سکه از آن فلز عشق صد لطمه خورد لیک و ولی فنا نشد       عشق پیوند دو قطبیست که معمار نهاد ورنه فرهاد کجا طالب شیرین بود در ره عشق میندیش که مقصد به کجاست همتی خواه که جویش دل فرهاد گشود       آنان که در این دایره نقطه پرگار شدند درجمع بسی رنج کشیدند و مدد کار شدند گو که پروانه در این دایره دانست که شمع نقطه رنج محیط است وبدورش خط پرگار شدند...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند مریم کریم آبادی _نشر حوزه مشق

من باد و بارونم من بید مجنونم کارم شده گریه با حال داغونم من جنگل راشم باید قوی باشم از ریشه هام دورم باید خودم پاشم خسته از آدم هام تو جمعشون تنهام هر شب عوض میشه جای من و غم هام من گریه ی کوهم سنگی که مجروحم چند وقتیه رفته جسم من از روحم من عمق اقیانوس من حسرت فانوس گنجی تو من دفنه از عهد دقیانوس خسته از آدم هام تو جمعشون تنهام هر شب عوض میشه جای من و غم هام تو صخره ی سردی تو جنگل زردی بازم امیدوارم یک روز برگردی   مریم کریم...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند سمیرا کوشش_نشر حوزه مشق

*باغ‌های نجارها* اواسط دهه‌ی شصت بود؛ سال‌هایی که دوران شیرین کودکی‌مان به صدای آژیرِ وضعیت قرمز و بوی دود آمیخته شده بود و حس ترس از انفجار پیاپی موشک‌، کمبودها و اضطراب‌های حاصل از جنگ، همراه همیشگی‌مان بود. منزل "آقای کوشا" روبروی خانه‌ی پدرم بود؛ در همان کوچه‌ی پهنی که  درختان چنار دو طرفش، با شاخه‌های در هم تنیده، اجازه‌ی پا گذاشتن نور خورشید به کف کوچه را نمی‌دادند. آقای کوشا سه دختر داشت. دختر دومش "سیمین" آن روزها دوازده یا شاید هم سیزده ساله بود و من پسری پانزده، شانزده ساله. هنگام غروب؛ آن کوچه به یک صحنه‌ی نمایش...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند فاطمه رشیدیه _نشر حوزه مشق

می‌ترسُم می‌ترسُم بیدار بشُم و تو نِباشی‌از خواب بپرُمُ در خیالُم نِباشی؛ مو تا لب شَط نِشِستُم،‌‌ بعثی رسیده بود. گفتمش: وُلِک کوکا، نِنَه‌ات تنهاست. صِدام به گوشِش نرسید، با خودُم گُفتُم غرور داره آبودان، فقط آبودان نبود غیرت بود! نِیومِد ببینُمِش می‌گفت: باید بِرُم. کور شُدُم بَسکی اخبارِ پاییدُم خبر لاله های پرپر شده! دلُم صابون زدم گُفتُم: کوکام میاد خارک می‌خریم، عامو فصل خارک رفت‌ تو نِیومدی؛ خُ کوکا مو می‌ترسُم، می‌ترسُم پلاکت بِرام بیارن. صدای ژِسه تا میاد؛ دِلُم رخت عزا پهن می‌کنه با خودُم میگُم: بِرُم بهمن‌شیر، بی کوکام؟ مو جِواب نَنِه‌ات چی بدُم؟! میگه مو...