اثری از هنرمند فرهیخته گارون سرکسیان _نشر حوزه مشق
به استقبال سال نو در پاریس
برگرفته از کتاب وارپت (برگزیده آثار آوتیک ایساهاکیان)، ترجمه گارون سارکسیان،
تهران،انتشارات ناییری، 1402،ص300.
وقتی در پاریس بودم چند تن از دوستان دعوتم کردند که با هم به استقبال سال نو برویم.
شب 31 دسامبر، حدود ساعت ده، جمع ما سر میزی که در رستوران رزرو کرده بودیم نشست. تالار بزرگ رستوران مالامال از مردم بود، میزها همه پر بود. خانمهای بسیاری بودند، با لباسهای فاخر و آراسته به گل. تالار با چراغهایی بیشمار روشن شده بود. روی هر میز چراغی گذاشته بودند که سرش از میان گلها بیرون زده بود.
جواهرات روی حلقهها و گردنبندها، و النگوها و انگشترهای خانمها چونان ستارگانی بیشمار با درخششی خیره کننده در تلالو بودند.
موزیک نواخته میشد و زوجها در گوشه و کنار میرقصیدند.
پیشخدمتهای فراک پوشیده سینیهای پر از بشقاب و لیوان و خوراکیها را با چابکی و نرمی شعبدهبازها روی انگشتها گرفته از لای میزها رفت و آمد میکردند.
از هر میز صدای خنده و قاه قاه و نشاط برمیجهید.
به دور و بر و دور و نزدیک نگاه کردم، همه شاد بودند، چشمان همه از لبخند و خشنودی میدرخشید. این مردم انگار هیچگاه غم ندیده بودند، هیچ وقت غمگین نشده بودند و حالا هم در اینجا جمع شدهاند تا با همان روحیه به استقبال سال نو بروند، سالی که داشت میآمد و ادامهی شادی و خوشبختیشان بود.
در ساعت دوازده شب، سال کهنه جای خود را به سال نو میداد. زمان هر چه به آن ساعت نزدیک میشد، شور و هیجان حاضران افزایش مییافت و فشردهتر میشد تا همراه درِ بطریهای شامپاین بترکد و با سر و صدا به پرواز درآید و همراه شراب کفآلود از بطریها بیرون بجهد.
از کوچه، از پشت پنجرههای بزرگ رستوران، جمعی ژندهپوش و کودک بیچاره به داخل نگاه میکردند. حتی چند کودک جرأت کرده بودند که داخل شوند و کنار در ورودی با ترس کز کنند.
آقایانی که داخل میشدند به آنها نگاه میکردند و بیاعتنا میگذشتند. برخی نیز چند سانتیم در کف دست آنها میگذاشتند.
پیشخدمتهای خشمگین آنها را پیاپی بیرون میکردند. لحظهای بعد آنها دوباره داخل میشدند. با خود فکر میکردم شاید روشنایی و ابهت تالار است که آنها را به خود جلب کرده و واقعیت تلخ زندگی آنان را به فراموشی سپرده است.
متوجه شدم که یکی از پیشخدمتها از دستشان بسیار شاکی شده بود و آنها را با خشونت پس گردنی میزد و بیرون میکرد.
این صحنه حال و هوای عیدی من و دوستانم را سراپا خراب کرد، بهخصوص که میز ما از در ورودی دور نبود و ما این صحنهی ناخوشایند را از نزدیک میدیدیم.
چند فرانک به پیشخدمت دادیم تا به کودکان دهد.
یکی از دوستان سیگاری روشن کرد و گفت: «دنیا جای وحشتناکیه» و یکی دیگر ادامه داد: «بخصوص شهرهای بزرگ.» خانم یکی از دوستان گفت: «تا وقتی دور و برت فقیر هست نمیتونی خوشبخت باشی.»
موزیک یک آن خاموش شد. فقط چند دقیقه به ساعت دوازده مانده بود. همه برای آن لحظهی «جادویی» و اعلام ساعت دوازده آماده میشدند که ناگهان صدای جیغی دردناک شنیده شد، صدایی جانسوز. همه سوی صدا برگشتند. صدا از اطراف در بود. یکی از پیشخدمتها در حال بیرون کردن کودکان مشت سنگینی به صورت یکی از آنها کوبیده بود. کودک بیچاره دهانش را با دو دست گرفته بود، اما از بینیاش خون میریخت. بیچاره گریه میکرد و از ترس مینالید.
خانمها صورتشان را با اشمئزاز برمیگرداندند و پشت بادبزنها پنهان میکردند. بسیاری برآشفته بودند، معلوم نبود کی از دست چه کس. به دستور مدیر رستوران موزیک نواخته شد و گریه کودک را در طنین خود خفه کرد.
دقیقهای بعد کودکان را از جلوی در بیرون کرده بودند و زن پیشخدمت خون کف زمین را پاک میکرد.
در آن لحظه زنگ ساعت دوازده به صدا درآمد. بطریهای شامپاین با صدای انفجار باز شدند و فریاد هوراها در تالار طنین انداخت.
گارون سرکسیان
❤️❤️
روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق
چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب تبدیل رساله دکتری به کتاب مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در بالاترین کیفیت ویراستاری حرفه ای کتاب
همین الان به کارشناسان حوزه مشق پیام بدهید.
۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶
۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹