اثری از بانوی هنرمند زهرا فلاح نژاد _انتشارات حوزه مشق
شب های من حال شبهای مرا همچون منی داند و بس دلم شبها غرق دریایی از اندوه است احساس میکنم غرق میشوم، نجاتم نیست هر چه میکشم تا بیرون آیم، بیشتر درگیر طوفانم کسی نیست تا دستی به سویم دراز کند و نجاتم دهد ز تاریکیهای درونم، شبم سیهتر از سیه مینماید ستارهها هم پنهانند، ماه هم از من رمیده است تنهام، درمانده، لرزان و وحشتزده در انتظار سحری که انگار هرگز نمیرسد... کابوسها آزارم میدهند، خیالات رنجم میدهد ز تپش قلبم، خواب از چشمم میگریزد لحظه لحظه شب چون قرنها بر من سنگینی میکند صبحدم گویی معجزهایست، رستگاریام...