اثری از بانوی هنرمند زهرا باقری_نشر حوزه مشق
شد روح غزل خوان من از عشق تو تکثیر هرگز که دل عاشق ِ بی غم نشود پیر با معجزهی عشق دل مرده جوان است جادوی کلامی که شده آیه ی تکبیر تا بوده همین بوده در این بازی ِ دنیا باید که جهان را بسپاریم به تقدیر زد شعله به جان قلمم آتش عشقت هر بار نوشتم برسد موسم تغییر سرگشته ی دنیای پر آشوب خیالم رویای من از رنگ نگاهت شده تعبیر پاییز اگر فصل جداییست غمی نیست من آمده ام تا که بهارت نشود دیر هم رنگ خزان ست رخ زرد من امشب گویا که شده جان...