اثری از هنرمند فرهیخته علی شیر عرب پور_نشر حوزه مشق
. روزگار تو به هرسازی زدی رقصانه بودم روزگار مست ازچرخ فلک دیوانه بودم روزگار بستم این دل رابه تو گردد بکامم روز وشب غافل از شمعت چومن پروانه بودم روزگار بین بکام دیگران سازت چوزیبا میزند ناروا بامن زدی غمخانه بودم روزگار ساز خود ناکوک کردی روزگارم شدسیه وای بر این اعتماد افسانه بودم روزگار بردی ازدستم نگارم بی مرامی کرده ای یک زمانی بهر او دردانه بودم روزگار سربه زانو می نهم بنشسته کنجی درسکوت از ازل خانه نبود ویرانه بودم روزگار کاش درخوابم بیایی سازرا کوکش کنی دست درزلف صنم درشانه بودم روزگار علی شیر عرب...