قلم شما

اثری از بانوی هنرمند سکینه علیزاده _نشر حوزه مشق

روزی از روزها به ایوانی نشسته بود پیری روح همچون برگ خزان و رخ پرآژنگ چون شمشیری گرچه از سختی ها سخن نمیگفت لیک ، چهره اش میشد غمین و ذمت نیم حرفش از دوستان نیم نگاهی هم به گورستان خسته، رنجور و فرسوده بود گاه چهره اش را ز دیگران می ربود ناگهان گذشت نانوایی ،روزیمند و کم سو پیر بتعجیل اوردش به یک سو کم سویی و نان می پزی یغماگر نیستی و روزی می بری گفت نانوا با اشک و اه که نمی بینند رنج ها را مگر افتاده به چاه گر که یک چشم مرا راضی...