آثاری دلنشین از بانوی هنرمند زهره برآهویی
کسی که به یادت اگر بی قرار می ماند
و یا برای تو در انتظار می ماند
چه جای بهت و شگفتی که فصل یخبندان
همیشه چشم براه بهار می ماند
زبان چشم مرا واژه ها نمیدانند
منی که چشمم چون ابشار می ماند
چقدر پنجره تنهاست بین ادمها
همیشه منتظر دست یار می ماند
در اولین شب پرواز ، بی کسی چون من
به ذهن خاطره ها یادگار می ماند
و تا زمان ورودت به باغ احساسم
نگاه کوچه به در بی قرار می ماند
نگاه های من و چشم یک ستاره دور
کنار پنجره شب زنده دار می ماند
بگو کنون که غزل هایم آتشین شده اند
به قدر سهم تو یک نم شرار می ماند ؟
❤️
با لهجه باران، صدایت میکنم
نقش تو را رج میزنم بر روی قلبم ؛
نجوای رویش عشقت درونم ،
مرثیه مستور زمستان را
از یاد می برد ؛
و من مهربانی ات را
چون پیچک کلمات ،
بر دیواره این سطر های خالی
می نگارم …
زهره برآهویی
❤️
روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق